جدول جو
جدول جو

معنی زره کان - جستجوی لغت در جدول جو

زره کان
دهی از دهستان سیاهوست که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زره دار
تصویر زره دار
دارای زره، زره پوش، زره پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذره سان
تصویر ذره سان
ذره وار مانند ذره، حقیر و ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زه کمان
تصویر زه کمان
چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن، وتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوه کان
تصویر کوه کان
کوهکن، آنکه شغلش کندن کوه است، آنکه کوه می کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ)
قریه ای است یک فرسنگی تل بیضا. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(زِ هَِ کَ)
شرع. (دهار). شرعه. قنب. قناب. (منتهی الارب). وتر. رودۀ تابیده که بر کمان بندند و به خاصیت ارتجاعی آن تیر را پرتاب کنند: امیر به ترکی مرا گفت زه کمان جدا کن و بر پیل رو و از آنجا بر درخت پیلبان را به زه کمان بیاویز. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458)
لغت نامه دهخدا
(قَرَ بَ)
دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 50 هزارگزی خاوری الیگودرز و کنار راه مالرو فرسش به فهره است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، لبنیات، تریاک، چغندرقند، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ تِ)
دهی جزء دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع در 8هزارگزی جنوب باختری هشجین و 21 هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه.. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوایش معتدل است. سکنۀ آن 75 تن. آب آن ازدو رشته چشمه و محصول آن غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب اندیمشک. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مرکان، دهی است از دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه، واقع در 36هزارگزی جنوب غربی نوبران و 15هزارگزی راه عمومی در منطقۀکوهستانی و سردسیری، با 381 تن سکنه. آب آن از سه رشته قنات و محصولش غلات آبی و دیمی و انواع میوه جات وشغل مردمش زراعت، و گله داری و جاجیم بافی می باشد. معدن نمک سنگ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 30هزارگزی شمال خاوری دورود و کنار راه مالرو هزارجریب به زاغه، با 106 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است. چندین مزرعۀ بزرگ و کوچک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 10هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خلف آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رِهْ گَ)
نام ولایتی است: زره گران و تبرسران نام دو ولایت است در طرف دربند شیروان. (انجمن آرا) (آنندراج) :
باکو به بقاش باج خواهد
خزران و ری و زره گران را.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گَ رِ چِ)
دهی است از دهستان 3 بخش هرسینی شهرستان کرمانشاه، واقع در 27000گزی جنوب باختر هرسین و کنار رود خانه گاماسیاب. هوای آن سرد و معتدل و دارای 225 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات وتریاک و شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو و مزرعه کله هو جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُزَ حَ فَ)
دهی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم، در 23/5 هزارگزی شمال غربی کلاکلی کنار راه سیمکان به میمند در دامنۀ گرمسیر واقع و دارای 298 تن سکنه است. آبش از رود خانه سیمکان و محصولش غلات و برنج و شغل مردمش زراعت و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ)
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) :
ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر
گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین،
فرخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِهْ مَ)
دهی از دهستان اسفندقه است که در بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ / دِ)
آنکه زره می سازد. (ناظم الاطباء). سازندۀ زره. زره گر:
زره باف گردون دوصد ماه و سال
نگردید تا حلقه ساز هلال
بنام سپهدار اقلیم شام
نشد این زره برکف او تمام.
ملا طغرا (از آنندراج).
رجوع به زره و زره گر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ)
دهی از دهستان ابهررود است که در بخش ابهرشهرستان زنجان و 26هزارگزی باختر ابهر واقع است و 470 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ / زِ رِهْ)
مانند زره. بهم بافته چون زره. زلف پرحلقه:
سلسلۀ ابر گشت زلف زره سان او
قرصۀ خورشید شد گوی گریبان او.
خاقانی.
رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زره دارنده. دارای زره. (فرهنگ فارسی معین). زره پوش. (فرهنگ فارسی ایضاً) (ناظم الاطباء) : رجل دارع، مرد زره دار. (منتهی الارب). زره پوشیده. (ناظم الاطباء) :
پس پشت ایشان ز رومی سران
زره دارو مردان جنگ آوران.
فردوسی.
گزین کرد از ایرانیان سه هزار
زره دار و برگستوانور سوار.
فردوسی.
شمردند بر میمنه سه هزار
زره دار و کارآزموده سوار.
فردوسی.
بدرگاه ارجاسب آمد دلیر
زره دار و غران به کردار شیر.
فردوسی.
زره دار بد کز تن خویش پوست
همی کند و پنداشتی درع اوست.
اسدی (گرشاسبنامه).
، کشتی زره دار. (فرهنگ فارسی معین). از انواع کشتی های جنگی است که بدنۀ آن از صفحات پولاد پوشیده شده است تا گلوله های دشمن در آن اثری نکند
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ / تِ)
زره باف و سازندۀ زره. (ناظم الاطباء) :
اگر از زره ساز پرسی سخن
برو چشم بر چشم دل را ز من.
طاهر وحید (از آنندراج).
رجوع به زره گر وزره باف شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رِ هِ کُ)
مغفری که از کناره های آن پارچۀ زره مانندی آویزان است تا در هنگام نبرد، گردن را محافظت نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به زره خود و زره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ)
دهی است از دهستان نودان در بخش کوهمرۀ نودان شهرستان کازرون، که در 7 هزارگزی شمال نودان، در دامنۀ شمالی کوه تل مرگ و رود خانه شاپور قرار دارد. دامنه و معتدل است و 105 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه شاپور و محصول آنجا غلات و برنج است. شغل مردم آنجا زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام محلی کنار راه سنندج و مریوان، میان سنندج و گردنۀ آریز در 13000 گزی سنندج
لغت نامه دهخدا
قریۀ ادره کان، قریه ای بمسافت کمی در شمال مرو است
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ)
شهری است که مابین آن شهر و شیراز شصت فرسنگ راه است و آنرا عوام اره غان خوانند با غین نقطه دار. (برهان). رجوع به ارجان، ارگان و ارغان شود
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ /رِ کُ)
بره کشی. رجوع به بره کشی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوه کان
تصویر کوه کان
کوهکن کهکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره غان
تصویر قره غان
سیاه دشت نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زره دار
تصویر زره دار
دارای زره زره پوش کشتی زره دار
فرهنگ لغت هوشیار
زهره ترک
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه مخصوص بره ی گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی ابتدایی که افراد باید گره ی به ظاهر ساده ای را
فرهنگ گویش مازندرانی